به گزارش مشرق، مرحوم صادقی از جمله شاگردان درس فلسفه حضرت امام خمـینی(ره) بودند و این خود نشان مـی‌دهد کـه خاطراتی کـه نظر مـی‌گذرانید، نعمتی جویای حال مع مصدوم اس خوزستان از چه قدمتی برخوردار است.

به هر روی این ناگفته‌ها از اسناد ارجمند تاریخ انقلاب اسلامـی هستند کـه امـیدواریم با انتشار آنـها، پژوهش‌های تحلیلگران این حوزه از غنای بیشتری برخوردار شود.     

آنچه پیش روی دارید برشی هست از یک گفت‌وشنود بلند و منتشرنشده بـه نقل از مجله پاسدار اسلام کـه سال‌ها قبل با مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی صورت پذیرفته و وی درون آن بـه بیـان خاطرات سیـاسی علمـی خویش پرداخته‌ است:

حضرتعالی از چه مقطعی درون حوزه درسی حضرت امام حضور پیدا کردید و ایشان را بـه لحاظ خصال علمـی و عملی چگونـه یـافتید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. نعمتی جویای حال مع مصدوم اس خوزستان من درتهران مدت‌ها نزد مرحوم آیت الله حاج مـیرزا محمد علی شاه‌آبادی تلمذ مـی‌کردم. نعمتی جویای حال مع مصدوم اس خوزستان بعد از عزیمت بـه قم تصمـیم گرفتم کـه شخصیتی از همان سنخ را به منظور استفاده پیدا کنم. دوستانم، آقایـان صدر و حاج‌آقا روح‌الله خمـینی را کـه از شاگردان مـیرزآقای شاه‌آبادی درون فلسفه، عرفان و در سایر معارف ممتاز بودند، معرفی د.

اسم مرحوم امام را شنیده، اما ایشان را ندیده بودم. پرسیدم: نعمتی جویای حال مع مصدوم اس خوزستان «کجا تدریس مـی‌فرمایند؟» جواب دادند: «حجره خرم‌آبادی‌ها درون فیضیـه». بـه آنجا رفتم. امام خمـینی تدریس فلسفه داشت.

بدون اجازه و سئوال قبلی بـه خود جرئت دادم و وارد کلاس شدم. تدریسش درباره یکی از مشکل‌ترین بحث‌های فلسفه، یعنی باب اتحاد صفات ذات با هم از منظومـه سبزواری بود.

ایشان تنـها به منظور افراد خاصی از جمله آقایـان مطهری، منتظری کـه خود ایشان تعیین فرموده بود، تدریس مـی‌کرد.

البته من این مبحث را درون محضر اساتیدی آموخته بودم و پیش‌زمـینـه قبلی داشتم. با ورودم امام خمـینی با آن ادب خاص خود کـه در عمق زندگی اخلاقی‌اش‌ وجود داشت، چیزی نگفت، اما درون آخر درس بـه همـه پیشنـهاد فرمود کـه درس را بنویسند و فردا بیـاورند.

من ‌که فهمـیدم منظورش چیست، درس را به‌دقت نوشتم و فردا تحویلش دادم.

آن روز هم گذشت. فردای آن روز وقتی به منظور درس وارد حجره شدم، ایشان با کمال لطف و مرحمت بـه تمام قامت بلند شد!.بسیـار شرمنده شدم.

فرمود: «امکان دارد بیـایید اینجا کنار من بنشینید؟» با تعجب گفتم: «چشم، امرتان مطاع». بعد فرمود: «مطالب خود را از کجا آوردید؟ قسمت‌هایی از آن را من نگفتم». گفتم: «آنـها را از اعلم فی‌الارض ـ تعبیر خود ایشان هست از آیت‌الله شاه‌آبادی ـ دریـافت کردم». همـین موضوع باعث استمرار حضورم درون کلاس درس ایشان شد.

در سایر دروس ایشان هم شرکت کردید؟

امام درون آن زمان فقه درس نمـی‌داد. اصول و کفایـه تدریس مـی‌کرد کـه مقداری سر کلاس کفایـه ایشان نیز رفتم. همچنین ایشان هفته‌ای یک روز پنج‌شنبه‌ها عصر، درون کتابخانـه فیضیـه درس عرفان مـی‌گفت کـه در آن کلاس نیز شرکت مـی‌کردم. البته ایشان عرفان آیت‌الله شاه‌آبادی را تدریس مـی‌کرد.

تعطیل شدن درس منظومـه حضرت امام چه زمـینـه‌ها و دلایلی داشت؟

البته عده زیـادی درون این باره خاطره گفته‌اند، اما شنیدن خاطرات جنابعالی دراین مقام به منظور ما مغتنم است.

در مورد تعطیل شدن درس منظومـه امام خمـینی حتما بگویم با ورود آقای بروجردی بحث‌های فلسفی قدری حالت تزلزل بـه خود گرفت بـه همـین دلیل امام شروع بـه تدریس فقه درون یکی از حجره‌های مدرسه فیضیـه کرد کـه فقط دو شاگرد یعنی آقایـان منتظری و مطهری درآن حضور داشتند.

برخی از طلاب و اطرافیـان آیت‌الله بروجردی سعی مـی‌د بر‌ اختلاف مـیان ایشان و امام و طباطبایی دامن بزنند کـه متاسفانـه موفق هم شدند.

البته فاصله طوری نبود کـه امام و آقای بروجردی همدیگر را ملاقات نکنند، اما آن اتصال همـیشگی رفت و آمد بـه جلسه درس، استفتا و ملازمت از بین رفت.

با این همـه هیچ وقت از امام نشنیدم نسبت بـه آقای بروجردی انتقادی کند. حتی درون درس، از ایشان مطلب نقل مـی‌کرد و با کمال عظمت از وی نام مـی‌برد. البته ابعاد سیـاسی، نـه خیلی روشن و بارز درون کار بود.

رابطه و نگاه امام بـه سایر علمای حوزه چگونـه بود؟

امام خمـینی(ره) از آقای حجت بـه دلیل فاصله از مسائل سیـاسی گلایـه داشت، اما نـه به‌طور عمـیق، بلکه این اختلافات ظاهری بودند. معنایش این نبود کـه به هم احترام نگذارند.

رفت و آمد افراد با آقای حجت بی‌ثمر بود و ایشان اواخر عمرشان را درون سکوت و انزوا گذراند. درون واقع امام از این رکود ناراضی بود، البته هیچ‌‌گاه مناسبات این دو قطع نشد. امام معمولا خواسته‌هایش را با آقای صدر درون مـیان مـی‌گذاشت، اما با آن کـه روحیـاتشان بـه هم نزدیک و تعاملاتشان مفید بود، نتیجه خاصی از این تحرکات بـه دست نیـامد.

امام خمـینی بـه علت مبارزات آیت‌الله خوانساری با انگلیسی‌ها درون عراق علاقه خاصی به وی داشت و احترام ویژه‌ای بـه ایشان مـی‌گذاشت. از این‌رو رفت و آمدها و تعاملات زیـادی مـیان این دو برقرار بود.

پس از رحلت آیت‌الله بروجردی، مرجعیت امام درون چه بستری طرح شد و چه چهره‌ها و شخصیت‌هایی ازآن حمایت د؟

پس از فوت آقای بروجردی مردم درون این اندیشـه بودند کـه از چهی تقلید کنند. چند نفر از علمای بزرگ بودند کـه ازآنـها سئوالاتی کردیم و آنـها هم جواب‌هایی دادند، اما جواب مرحوم آیت‌الله کاشانی هیچ‌گاه از یـادم نمـی‌رود.

وقتی خدمت آقای کاشانی رسیدم و در باره مرجع تقلید از ایشان سئوال کردم، فرمود: «من چه بگویم؟» عرض کردم: «باید از خود شما تقلید کنیم». فرمود: «من سیـاست‌مال شدم و بعضی از مردم خیـال مـی‌کنند هر آخوند عالمـی دخالت درون سیـاست کند، دیگر عالم و آخوند نیست. ازی کـه هنوز سیـاست‌مال نشده هست باید تقلید کرد. مرجع مسلمـین حتما یک عالم ربانی باشد کـه در مقابل استعمار، استکبار، استبداد و استضعاف استقامت کند».

پرسیدم: «او کیست؟» فرمود: «آقای خمـینی». آقای کاشانی بهتر بیش از هری بـه امام خمـینی امـیدوار بود. بسیـار سفارش مـی‌فرمود کـه مراقب باشید افراد درست و آبادی اطراف ایشان را بگیرند و خراب‌ها نزدیک نیـایند.

پس از رحلت آیت‌الله بروجردی، درس حضرت امام درحوزه قم چه جایگاهی یـافت؟ شرکت کنندگان درون آن چقدر بودند؟

با گذشت زمان، به‌تدریج درس امام از منزل بـه مسجد منتقل گردید و بعد از آقای بروجردی رسمـی شد و حدود ثلث یـا نصف شبستان مسجد اعظم پر ‌مـی‌شد.

ایشان خارج مکاسب را تدریس مـی‌کرد و شاگردهای ایشان از شاگردان دیگر اساتید، هم از نظر عِدّه و هم از نظر عُدّه بیشتر بود.

در آن زمان ایشان هنوز مرجع رسمـی نشده بود، ولی آن قدری کـه در آنجا بودم، موج و اوج درس ایشان درون درس مراجع رسمـی، آقایـان گلپایگانی، مرعشی و شریعتمداری وجود نداشت.

مقداری هم بپردازیم بـه خاطرات جنابعالی از آغاز مبارزات حضرت امام درون قم و همگامـی شما با ایشان. ظاهرا شما سخنران جشن نیمـه شعبان سال41 بودید. از حضور امام درآن جلسه چه خاطراتی دارید؟

در 22 دی‌ماه 41 بـه مناسبت مـیلاد مسعود ولی‌عصر(عج) جشن بسیـار مفصل و باشکوهی از طرف طلاب و جمعی از مدرسین قم درون مسجد اعظم قم برگزار شد کـه گردانندگان آن هم خود طلاب و مدرسین بودند. طلاب به منظور برگزاری هر چه باشکوه‌تر این مراسم سرمایـه‌گذاری زیـادی د.

تزئینات و آداب و رسوم درون حد توان اجرا شد و ظاهر جلسه باشکوه بـه نظر مـی‌آمد کـه البته به‌جز بزرگداشت این مـیلاد فرخنده هدف دیگری هم درون جشن دنبال مـی‌شد و آن بهره‌برداری از این جلسه به منظور مبارزه علیـه حکومت بود.

برای برنامـه‌ریزی این جشن چند منظوره ـ کـه در حقیقت یک منظور واحد بیشتر نداشتیم و آن هم تجلیل، تکریم و تعظیم از احکام اسلامـی بود ـ از چند روز قبل جلسات متعددی داشتیم و اعلامـیه‌ها و تراکت‌هایی هم تهیـه کردیم کـه از آن جشن به‌نحو احسن استفاده شود. همراه با جمعی از طلاب دستگاهی شبیـه وردنـه نانواها سر هم کردیم کـه با یک لایـه نرم شبیـه ابر پوشیده شده بود و یکی از دوستان آن را از یک دستگاه استنسیل باز کرده و کاغذ استنسیل خریده و با قلم‌های نوک تیز مطالب را بـه شکل ریز روی آن نوشته بود و بعد با آن دستگاه جالب تراکت و اعلامـیه‌ها را تکثیر کردیم.

البته یکی از دوستان دستگاه تکثیر استنسیل و تایپ داشت کـه گاهی از آن استفاده مـی‌شد، اما دستگاه خودمان بـه لحاظ حجم و سرعت، ناب و تک بود.

از قبل پیش‌بینی مـی‌شد کـه اکثر طلاب، اساتید، مدرسین قم و طبقات مختلف مردم قم از اداری، بازاری و غیره درون این مراسم شرکت کنند و چون فردای آن روز تعطیل عمومـی بود، انتظار داشتیم از شـهرهای دیگر به‌خصوص تهران زوار زیـادی بـه قم مشرف شوند و در این مراسم ـ کـه جنب حرم مطهر حضرت معصومـه(س) برگزار مـی‌شد ـ حضور یـابند.

بنابراین فرصت بسیـار خوبی به منظور افشای توطئه‌های حکومت بود و با سخنرانی، چاپ و پخش اعلامـیه، تراکت و سر شعار به منظور نیل بـه این هدف تمام تلاشمان را صرف کردیم. حضور علمای بزرگ و مراجع تقلید بـه این جشن جلوه خاصی داد.

چه شد کـه حضرت امام هم دراین محفل شرکت د؟

از قبل از طلاب و دوستان نزدیک امام خمـینی خبر حضورشان را پیش از دیگر مراجع و علما دریـافت کردم و از این کـه وی درون این جشن حاضر خواهد شد، درون خود نیرو، توان و قوت قلب کافی یـافتم.

برخی از مردم به‌خصوص طلاب بـه طرف دری کـه ایشان از آن وارد شدند هجوم آوردند که تا بار دیگر مرجع تقلیدشان را زیـارت کنند.

امام از درون جنوبی خیـابان موزه یعنی روبروی مرقد آیت‌الله بروجردی وارد شبستان شد و نزدیک همان درون نشست. متعاقب آن صلوات‌های پی درون پی به منظور سلامتی ایشان تا چندین دقیقه فضای مسجد را پر کرد.

با برنامـه‌ریزی از پیش تعیین‌شده‌ای بـه طرف منبر رفتم و پس از استقرار بر آن و ایراد یک خطبه مقدماتی، بلافاصله بـه طرح مسائل حساس روز، به‌ویژه فعالیت‌های خلاف قوانین اسلامـی پرداختم و نقشـه‌های شوم حکومت را درون قضیـه انجمن‌های ایـالتی و ولایتی برملا و در ادامـه برنامـه دولت را درون تضعیف روحانیت و تصمـیم رژیم به منظور تحت سلطه گرفتن روحانیت و حوزه‌های علمـیه را تشریح کردم و گفتم: «روحانیت شیعه و حوزه‌های علمـیه از اول و از زمان شیخ طوسی مستقل و آزاد بودند و هیچ‌گاه زیر بار هیچ حکومتی نرفتند. از این بعد هم نخواهند رفت و از مکتب امام صادق(ع) حراست خواهند کرد».

این سخنان را با حرارت خاص و بیـانی تند ایراد کردم و گهگاه تأییدی هم از حاضران مـی‌گرفتم و در پایـان اظهار داشتم: «مرجع تقلید بـه دلایل متعدد مورد احترام ویژه هست و بنا بـه نظر مراجع تقلید خاصه دستورات و فرامـین مرجع تقلید بزرگ شیعه امام خمـینی همچنان به منظور حفاظت از احکام الهی و... بـه پیش خواهیم رفت و معتقدیم چون راهمان راه امام صادق(ع) هست پیروزیم و دشمنانمان منکوب خواهند شد».

حاضران سراپا گوش بودند و یکپارچه بـه سخنان داغ و کوبنده اینجانب گوش مـی‌دادند و هرگاه نام امام خمـینی درون فضا طنین‌انداز یـا کلمـه مرجع تقلید، رهبر، پیشوای مبارزین بر زبانم جاری مـی‌شد ناخواسته روی زانوها بلند مـی‌شدند و چهره ملکوتی امام را نظاره مـی‌د. بالاخره درون مـیان شور و هیجان حضار سخنرانی‌ام بـه پایـان رسید و از منبر پایین آمدم.

متعاقب این ماجرا شاه نیز بـه قم آمد و در این شـهر سخنرانی کرد. این ماجرا چه بازتابی درحوزه و در مـیان انقلابیون داشت؟

دوازده روز بعد از جشن نیمـه شعبان و سخنانم علیـه اصلاحات ارضی خبر رسید کـه شاه بـه قم خواهد آمد. درون 4 بهمن 1341 شاه هنگام اعطای اسناد مالکیت کشاورزان قم سخنرانی مفصلی کرد کـه در این سخنرانی بعد از نقل ادعا‌های دینی خود مانند دیدن ائمـه اطهار«ع» درون دوران کودکی! بـه روحانیت توهین کرد و روحانیت را ارتجاع سیـاه خواند و...

البته این مانور به منظور شاه بی‌تاثیر بود، اما امام جواب برخی از بی‌احترامـی‌های او را درون سخنرانی های بعدی خود داد.

جنابعالی با سخنرانی درون سالگرد رحلت آیت‌الله بروجردی، به‌شدت حساسیت ساواک را برانگیختید که تا جایی کـه مجبور بـه هجرت از ایران شدید. محتوای آن سخنرانی و نظر حضرت امام درون باره آن چه بود؟

به مناسبت سالگرد وفات آقای بروجردی مجالس ختم متعددی از جمله درون مسجد اعظم قم برگزار شد کـه در یکی از این مجالس با دعوت هیئت علمـی حوزه، بنده بـه منبر رفتم. قبل از سخنرانی رئیس ساواک نزدم آمد و پرسید: «چه مـی‌خواهید بفرمایید؟» جواب دادم: «استاد دانشگاه هستم. بـه نظر شما چه مـی‌خواهم بگویم؟» درون پاسخ چیزی نگفت و رفت.

سخنرانی را شروع کردم کـه از ابتدا که تا انتها همـه ضد شاه بود. حتی درون پاسخ بـه سخنرانی چند روز پیش شاه درون قم و اهانت وی بـه روحانیون، گفتم: «زیر تاج پهن است، خاک و است. اگر تاج را روی سر خر بگذارند، خر شاه خواهد شد؟ نـه، شاه نمـی‌شود».

سخنرانی بسیـار تندی بود کـه در آن بـه رژیم شاه، رژیم صهیونیستی و ایـادی آنـها حملات تندی کردم، به‌گونـه‌ای که انتظار مـی‌رفت وقتی از منبر پایین بیـایم، درون همان مسجد یـا بیرون مسجد دستگیرم کنند. امام هم درون آن مراسم حضور داشت.

ظاهرا درون آن جلسه امام ابتکاری نیز بـه خرج دادند، چون احتمال دستگیری شما را مـی‌دادند، شما را همراه با خود بـه منزل بردند. داستان از چه قرار بود؟

وقتی مردم حاضر درون شبستان و داخل حیـاط از جا برخاستند، افراد مبارز هم مشغول کار شدند. صدای مردم و سایر طلاب همنوا با مبارزین درون حمایت از امام خمـینی فضای مسجد را درون برگرفت.

در لابلای صلوات‌هایی کـه برای سلامتی ایشان فرستاده مـی‌شد، شعارهای تندی هم علیـه حکومت بـه گوش مـی‌رسید. همزمان تراکت‌های بسته‌بندی شده از زیر قبا و عبا بیرون آمدند و در هوا پخش شدند.

فضا شبیـه بـه یک باغ پردرخت درون فصل پاییز شده بود! تراکت‌ها مثل برگ‌هایی کـه از درخت جدا مـی‌شوند و پایین مـی‌آیند، درون هوا جولان مـی‌دادند، اما مردم نگذاشتند این برگ‌ها بر زمـین بیفتند و آنـها را روی هوا شکار د. به‌ویژه مسافران کـه تلاش زیـادی مـی‌د اعلامـیه‌های بیشتری را جمع کنند و به عنوان سوغات قم با خود ببرند.

ازدحام جمعیت درون اطراف درون جنوبی بیشتر بود، چون امام از این درون تشریف آورده و نزدیک آن نشسته بودند و خروجشان هم از همان درون بود. طلاب و سایر مردم تمایل داشتند آقا را زیـارت کنند، از این رو سر شعارها بیشتر درون اطراف ایشان صورت مـی‌گرفت.

ایشان از شبستان خارج شد و ناگهان درون دالان مسجد، جنب مرقد آیت‌الله بروجردی درون مـیان ازدحام طلاب و توده مردم و شعارهای پی درون پی مکثی کرد و فرمود: «آقای دکتر صادقی را بگویید بیـاید».

تأمل ایشان به منظور آمدنم بسیـار چشمگیر بود و مورد توجه همگان قرار گرفت. تعدادی از روحانیون اطرافم را گرفتند و به خاطر سخنرانی ارزنده‌ام از اینجانب تقدیر و تجلیل د.

وقتی بـه من خبر دادند امام خمـینی بیرون درون منتظر شما ایستاده‌اند، فوری راه را باز کردم و با عجله خود را بـه ایشان رساندم. امام بـه من فرمود: «همراهم بیـایید». همراه ایشان سوار تاکسی شدم و به منزلشان رفتم. امام با این عمل مراقب بود توسط نیروهای دولتی دستگیر و بازداشت نشوم، زیرا سخنرانی‌ام علیـه حکومت بسیـار تند بود و بازداشتم غیرقابل انتظار نبود. طبق برنامـه‌ریزی قرار بود درون پایـان جلسه و موقع خروج حاضران از مسجد، چند نفر به منظور امام خمـینی شعار بدهند و همزمان چند نفر هم اعلامـیه‌های آماده‌شده را بین مردم پخش کنند.

چند آدم زبر و زرنگ هم آماده بودند اگر بیرون مسجد مأموران امنیتیی را دستگیر د و خواستند ببرند بـه هر شکل ممکن، حتی با زد و خورد مانع شوند. مأموران هنوز آن قدرها جسور نشده بودند کـه در مجامع عمومـی و این قبیل جلسات افراد را بازداشت کنند. همـیشـه درون این مجامع افراد را شناسایی مـی‌د و بعد دنبال دستگیری‌شان بودند.

هجرت17 ساله شما از ایران چگونـه شروع شد؟

پس از سخنرانی درون مجلس سالگرد وفات آقای بروجردی، از سوی ساواک محکوم بـه اعدام شدم و سریع و بدون هیچ توضیحی بـه خانواده، یک‌سری از وسایل مورد نیـازم را از منزل برداشتم و ناچار ایران را مخفیـانـه بـه قصد حج ترک کردم و بعد هم بـه عراق رفتم.

با این حساب شما خبر دستگیری حضرت امام و رویداد 15 خرداد را درون مسافرت بـه عراق دریـافت کردید. واکنش حضرت امام و علمای حوزه نجف بـه این رویداد چه بود؟ درون این باره چه فعالیت‌هایی را انجام دادید؟

نزدیک عاشورای 42 درون ایران طی جلسه‌ای با حضور امام خمـینی و دیگر مراجع قم تصمـیم بر آن شد چند تن از مراجع درون بعد از ظهر عاشورا از حضور انبوه جمعیت عزادار درون قم استفاده و در مدرسه فیضیـه به منظور مردم صحبت کنند، زیرا درون روز عاشورا مردم از سراسر شـهرهای ایران درون قم تجمع مـی‌د و جمعیت فوق‌العاده‌ای حضور داشت.

در روز موعود چند تن از علما از سخنرانی منصرف شدند، اما امام خمـینی درون این روز سخنرانی کرد. کینـه‌ای کـه حکومت از این سخنرانی بـه دل گرفت، سه روز بعد یعنی روز 15 خرداد با دستگیری امام خود را نشان داد.

با شنیدن خبر زندانی شدن امام خمـینی و محاکمـه صحرایی ایشان درون پی یـافتن همراه و هم‌پایی درون نجف، مطلع شدم کـه آقای سعیدی از تهران بـه نجف آمده است. ایشان بـه منزل ما وارد شد و با همفکری قرار گذاشتیم بـه منزل مراجع تقلید برویم و با داد و فریـاد، آه و ناله، گریـه و عمامـه بـه زمـین زدن آنـها را تحریک کنیم.

ابتدا بـه منزل آقای شاهرودی، شیخ مراجع (پیرترین مرجع) رفتیم و گفتیم یک مرجع تقلید عالم و مجاهد،ی کـه بر ضد شاه قیـام کرده بـه مشکل برخورده هست و شما مراجع تقلید طبق روال همـیشگی درس‌ و فقه و اصولتان را مـی‌گویید بعد از آن بـه منزل آقای خویی رفتیم کـه البته استجابت آقای خویی از همـه بیشتر بود.

فضای نجف فضایی بیمار و جناح‌بندی شده بود، به‌طوری کـه طرفداران آقای خویی نباید سمت طرفداران آقای حکیم یـا سایر مراجع مـی‌رفتند.

سعی کردم درون این باره نیز کـه انسان حتما استقلال رأی، انصاف و موازین اخلاقی را رعایت کند. کار کنم و در سخنرانی‌ها و جلسات درسم همواره بـه این موضوع اشاره مـی‌کردم کـه از درس‌های مفید دیگر علما استفاده شود.

واکنش علما و مدرسین نجف بـه تبعید حضرت امام بـه ترکیـه چه بود؟چهانی بـه این واقعه اعتراض د؟

در جریـان تبعید امام خمـینی بـه ترکیـه واکنش‌های جدی از سوی روحانیون و علمای نجف صورت گرفت. حوزه نجف این بار به‌شدت نگران شد و به همـین دلیل اقدامات جدی به منظور آگاهی از وضعیت و موقعیت امام انجام داد.

در همـین راستا چند تن از فضلا همچون سید اسدالله مدنی، حاج شیخ محمد مـهدوی لاهیجی، اخوان مرعشی، شیخ حسن انواری همدانی، شیخ نصرالله خلخالی و... درون منزل آقای حکیم جلسه‌ای را تشکیل دادند و به آقای حکیم پیشنـهادهایی را به منظور کاهش نگرانی مردم و علمای نجف ارائه دادند.

بعد از مدتی خبر رسید کـه امام بـه همراه حاج‌آقا مصطفی درون بورسای ترکیـه هستند. ایشان نامـه‌ای بـه قم فرستاده و از وضعیت جسمـی و روحی خود بـه حوزه قم اطلاع داده بود و در نتیجه نجف نیز آگاه شد.

شایعات زیـادی بود کـه شاید رژیم قصد کشتن امام را دارد و تبعید بهانـه‌ای هست تا با آن بر عمل خود سرپوش بگذارد. شایعه دیگری مـی‌گفت ایشان را از بورسای ترکیـه بـه جای نامعلومـی انتقال داده‌اند.

این شایعه این مسئله را درون اذهان حوزه نجف تداعی مـی‌کرد کـه رژیم مـی‌خواهد قصد خود را عملی سازد.

این خبری بود کـه به من اطلاع دادند. بـه این ترتیب بعد از این شایعه، نصف شب عده‌ای جمع شدیم کـه چه کار کنیم.

من سخنرانی کردم و گفتم همـین امشب حتما از وضعیت جسمـی و روحی امام خمـینی مطلع شویم. سر و صدا بلند شد و به همراه آقای دوانی و عده‌ای از طلاب بـه منزل آقای شاهرودی رفتیم.

ایشان بـه بیرونی تشریف آورد و سئوال کرد: «چه شده و چه خبر است؟» جواب دادم: «خبر رسیده هست که مـی‌خواهند امام خمـینی را بکشند». همان شب آقای شاهرودی گفت: «آرام باشید. فردا از سلامتی ایشانب اطلاع مـی‌کنم و به حوزه نجف خبر مـی‌دهم».

صبح روز بعد بـه همراه عده‌ای با همـین تقاضا بـه منزل آقای حکیم رفتیم. آقای حکیم از طریق سفارت ترکیـه اقدام کرد. سید ابراهیم طباطبایی، داماد آقای حکیم رابط بین ایشان و سفارت ترکیـه بود.

ایشان خبر آورد کـه امام درون بورسا و صحیح و سالم است. شیخ نصرالله خلخالی نقل مـی‌کرد کـه امام گاهی با ماشین بـه داخل شـهر بورسا مـی‌رفت و از نزدیک با فرهنگ و آداب و رسوم این شـهر آشنا مـی‌شد.

از تهران هم بعضی از دوستدارانش به منظور دیدن ایشان بـه ترکیـه رفتند. سپس خبر آوردند محل سکونتشان بد نیست و از آن بعد آرامش بـه حوزه نجف بازگشت.

تبعید حضرت امام بـه ترکیـه نزدیک بـه یک سال طول کشید و سپس ایشان راهی تبعیدگاه دوم خود یعنی عراق شدند. از حضور ایشان درون عراق چگونـه مطلع شدید و کجا برای اولین بار با ایشان ملاقات کردید؟

چند سال بعد از ورودم بـه نجف روزی درون کلاس درس اطلاع دادند امام خمـینی درون کاظمـین است. باوری نبود. با چند تن از رفقا همچون آقای شیخ محسن غروی قوچانی آدرس گرفتیم و به کاظمـین رفتیم.

شب بـه مکانی کـه احتمال مـی‌دادیم امام آنجا باشد، رسیدیم. عده‌ای درون آنجا خوابیده بودند. ما هم خوابیدیم. نزدیک اذان صبح با صدای آقای خلخالی از خواب بیدار و متوجه شدم کـه دارد بای صحبت مـی‌کند.

بله! آشیخ نصرالله خلخالی مشغول صحبت با امام خمـینی بود. بـه دنبال آنـها بـه حرم رفتم و ایشان را دیدم و روبوسی کردم. اجتماعات زیـادی به‌خصوص روحانیون از نجف، کربلا و همچنین بلاد دیگر آمدند.

در آنجا سخنرانی‌های متعددی انجام شد کـه من و آقای شیخ محمدمـهدی آصفی، از فضلا و انقلابیون بسیـار سالم و صحیح بـه زبان فارسی و عربی صحبت کردیم.

در همان بدو ورود امام خمـینی بـه عراق درون باره برگزاری جلسات درس با ایشان صحبت‌هایی کردم.

بعد از چند روز امام بـه سامرا مشرف شد. ما هم درون ماشین ایشان نشستیم و چهار نفر بودیم. آقای خلخالی جلو و عقب هم وسط امام، طرف راست آقامصطفی نشسته بودند و طرف چپ هم من نشسته بودم.

در سامرا هم استقبال خوبی شد. بنده، آقای شیخ مجتبی لنکرانی و آقای خلخالی از همراهان امام بودیم. علما از جمله مفتی اعظم سامرا بـه منزل محل اقامت امام آمدند.

به من گفته شد خوب هست اینجا صحبت کنید. ایستادم و به زبان عربی صحبت کردم و چند روزی در سامرا بودیم، چون مستمعین عرب‌زبان بودند و هر روز بـه تعدادشان افزوده مـی‌شد، هر روز بـه زبان عربی درباره امام خمـینی سخنرانی داشتم.

استقبال از امام درون کربلا را چگونـه دیدید؟ درون عکس‌های موجود عمدتاً درون کنار ایشان هستید.

بعد از سامرا بـه کربلا وارد شدیم کـه استقبال گرم و باشکوهی صورت گرفت. درون 30 کیلومتری قصبه مصیب بـه غیر از چند تن از علما کـه به دلیل کهولت سن قادر بـه خروج از شـهر نبودند، بقیـه علما و طلاب حوزه علمـیه کربلا و نجف بـه استقبال امام آمدند.

البته شنیدم کنسولگری ایران درون کربلا طلاب و ایرانیـان مقیم را به‌واسطه ستون پنجم‌هایی کـه در مـیانشان وجود داشت، با شایعه این که از استقبال‌کننده‌ها عمـی‌گیرند و دیگر گذرنامـه‌هایشان را تمدید نمـی‌کنند و ایران هم راهشان نمـی‌دهند، نسبت بـه استقبال و همراهی با امام خمـینی تهدید د، اما همـه تلاش‌هایشان بی‌ثمر ماند.

پلاکاردهای تبریکی کـه عرب‌ها و ایرانی‌ها درون استقبال از امام با خود حمل مـی‌د، مضامـین متفاوتی داشت. عرب‌ها نوشتند: «سرنگون باد رژیم شاه و زنده‌ باد آیت‌الله خمـینی» و ایرانی‌ها نوشتند: «ورود آیت‌الله خمـینی را تبریک مـی‌گوییم».

امام خمـینی بـه احترام استقبال‌کنندگان از ماشین پیـاده شد و با مردم بسیـار گرم و صمـیمانـه بـه احوالپرسی پرداخت.

پس از ورود بـه کربلا هم بـه زیـارت حرم رفت. یکی از کویتی‌ها به منظور امام چند روز منزلی درون نظر گرفت.

آقای شیرازی از سوی اهالی کربلا از امام خمـینی خواست حداقل یک هفته درون کربلا بماند و این درخواست از سوی امام پذیرفته شد.

من چون درون نجف درس داشتم، نمـی‌توانستم درون کربلا بمانم و به دلیل آیـات‌الاحکام درون مدرسه وسطای آخوند خراسانی با آقای غروی هر روز درون حال رفت و آمد بودیم. بـه امام خمـینی هم گفتیم ما همـیشـه درون کربلا نیستیم و کار درسی داریم که فرمود: «کار درسی را تعطیل نکنید. من همـیشـه این موضوع را بـه مصطفی هم مـی‌گویم».

در همـین رفت و آمدها بـه مدرسه جامعه النجف درون منطقه حی‌السعد (سعدآباد) ما بین کوفه و نجف رفتم و با مدیر آنجا سید محمد کلانتر درون باره استقبال از امام خمـینی صحبت کردم. درون آن مدرسه استادان برجسته‌ای همچون شیخ محمدعلی مدرس افغانی، آشیخ محمدهادی معرفت، آقای باقری و آقای ملکوتی سرابی حضور داشتند. آقای کلانتر طلبه‌ها را مختار دانست.

با نصب اعلامـیه‌ای درون مدرسه قرار بر این شد که تا در کاروانسرای راه بین کربلا و نجف به منظور استقبال از امام جمع شوند. امام خمـینی که تا چند شب آخر اقامت خود در کربلا شب‌ها امامت نماز جماعت را عهده‌دار بود و آقای شیرازی هم پشت سر ایشان اقتدا مـی‌کرد.

طبعاً محل اصلی استقرار حضرت امام درون شـهر نجف بود. استقبال درون نجف چه خصوصیـاتی داشت؟ مستقبلین چقدر بودند؟

پس از کربلا نوبت بـه نجف رسید کـه از نجف که تا خان نصف (کاروانسرایی کـه در نیمـه راه نجف و کربلا است) بـه استقبال ایشان آمدند. یعنی بین نجف و کربلا، حدود 90 کیلومتر مسافت تقریباً 40 الی 50 کیلومتر مسیر استقبال ایشان بود. ترتیب استقبالش را خدا مـی‌داند چهی داده بود، ولی استقبال بسیـار عظیمـی شد.

این همـه طرفداری از یک مرجع به منظور اطرافیـانِ مراجع دیگر غیر قابل تصور بود! بعد از استقبال وارد منزلی شدیم کـه آشیخ نصرالله خلخالی به منظور امام خمـینی اجاره و فرش کرده بود. مراجع بـه دیدن ایشان آمدند.

اولین مرجع آقای خویی و آخری آقای حکیم بود. آقای شاهرودی هم آمد. امام نیز بـه بازدید آقای حکیم رفت کـه من هم درون مصاحبت ایشان درون بازدید بودم.

ظاهرا درون آن جلسه مباحثه جالبی هم مـیان ایشان و آیت الله حکیم اتفاق افتاد کـه وصف آن درون برخی آثار آمده است. جنابعالی بـه عنوان یک شاهد عینی، آن جلسه را روایت کنید؟

امام خمـینی با کمال تواضع شروع بـه صحبت کرد: «آقا! از اخبار ایران اطلاع دارید؟ آیـا وظیفه نداریم قیـام کنیم؟» آقای حکیم گفت: «نـه، ما وظیفه‌ای نداریم. وظیفه ما همان وظیفه امام حسن(ع) است».

امام گفت: «خوب وظیفه امام حسن(ع) درون یک زمان خاص و وظیفه امام حسین(ع) هم درون زمان خاصی بود. مگر نـه این هست که امام حسن و امام حسین(ع) هر دو بـه وظیفه الهی خود عمل د؟!» ایشان گفت: «چرا». امام خمـینی گفت: «ما درون زمان امام حسین(ع) هستیم، نـه درون زمان امام حسن(ع)، چون رضاخان معاویـه، اما محمدرضا یزید است. او پرده را کنار زده هست و و عور با اسلام مبارزه مـی‌کند. آیـا باز وظیفه‌ای نداریم؟» آقای حکیم گفت: «حالا زمان امام حسین(ع) باشد، اما ما انصاری نداریم. اگر قیـام کنیم نابود مـی‌شویم و از بین مـی‌رویم. قدرت شاهنشاهی ایران درون خاورمـیانـه از قدرت‌های مـهم است...».

امام گفت: « شما جلو و من هم بـه دنبال شما پرچم ضد شاهنشاهی و ضد ظلم مطلق را بلند مـی‌کنیم و به نتیجه هم خواهیم رسید».

در بازدید حضرت امام از آیت‌الله خویی شاهد چه صحبت‌هائی بودید؟ ظاهرا جلسه بی چالش و توام با احترامـی بوده است؟

بله، درون بازدید از آقای خویی، ایشان مسندش را بـه امام خمـینی داد و احترام زیـادی کرد. حتی چندین بار بـه من فرمود: «قضیـه علم و این حرف‌ها نیست.

خوشم مـی‌آیدانی مـی‌آیند این مسئله را از من سئوال مـی‌کنند کـه آقا ما مقلد شما هستیم. اجازه مـی‌دهید پول‌ها را بـه امام خمـینی بدهیم؟ من هم با خنده مـی‌گویم بدهید یـا بعضی از من سئوال مـی‌کنند آقا چطور هست از امام خمـینی تقلید کنیم؟ مـی‌گویم هر طور تشخیص مـی‌دهید همان کار را ید».

با پر شدن خبر ورود امام بـه نجف اشرف درون جهان، شخصیت‌های انقلابی، رهبران، دانشجویـان مسلمان و انجمن‌های اسلامـی اروپا و امریکا دسته دسته خود را بـه نجف مـی‌رساندند و از نزدیک به منظور گسترش نـهضت اسلامـی از امام خمـینی دستور مـی‌گرفتند و به اروپا، امریکا و کانادا باز مـی‌گشتند و مشغول فعالیت مـی‌شدند. درون مـیان آنـها برادرم، دکتر معروف قلب نیز حضور داشت کـه در حقیقت رابط بین دانشجویـان مسلمان مقیم خارج و امام درون نجف اشرف بود و توانست اتحادیـه انجمن‌های اسلامـی دانشجویـان درون اروپا، امریکا، کانادا و خاور دور را تشکیل بدهد.

برحسب شواهد، ماجرای مباحثه حضرت امام با آیت‌الله حکیم را شما درون حوزه نجف نقل کردید و اشاعه دادید. مطرح مفاد این مذاکرات چه بازتابی درحوزه نجف داشت؟

بله، چند وقت بعد، جریـان گفتگوی امام خمـینی و حکیم را با شور و ذوق جوانی مفصل و کلمـه بـه کلمـه درون منزل آقای خویی نقل کردم کـه ناگهان مثل سیل درون کل نجف پخش شد. امام پیشکارش را نزدم فرستاد.

گفت: «آقا مـی‌گویند تشریف بیـاورید، با هم صحبت کنیم».در طبقه بالای منزل امام فقط من و آقای خلخالی و ایشان بودیم. امام فرمود: «آقای صادقی! چه کار کردی! و از بازگو مطالب جلسه با آقای حکیم اظهار نارضایتی د

من از همان کاظمـین بـه امام خمـینی گفتم شما حتما در مسجد شیخ انصاری درس را شروع بفرمایید و فقط فقه. ایشان فرمود: «روز اول خانـه مناسب هست یـا مسجد؟» گفتم: «خودتان بهتر مـی‌دانید کـه بحث درون مسجد حساب دیگری دارد».

پس از آن با مـیرزا باقر زنجانی از مجتهدین و بزرگان حوزه نجف م کردیم.

آقای مـیرزا باقر زنجانی اهل رساله نبود، ولی آقای حکیم با او م مـی‌کرد.

آقای زنجانی گفت: «صلاح نمـی‌دانم ایشان درون مسجد به‌طور علنی درس بگوید، چون مـی‌ترسم جمعیتی نیـاید». گفتم: «نترسید، هیچ اشکالی پیش نمـی‌آید».

در روز اول درس ایشان راجع بـه جریـان ایران و جو سیـاسی صحبت کرد. فضای شبستان و  صحن و همـه جا پر از جمعیت شد و فردای آن روز درس را شروع د.

در روز اول ایشان درون باره وحدت حوزه علمـیه قم با نجف و برانداختن ریشـه ظلم صحبت کرد و ضمن نصیحت بـه سران دولت‌های اسلامـی گفت: «اسلام برنامـه زندگی دارد، برنامـه حکومت دارد، اسلام سیـاست دارد، برنامـه اداره امور مملکت دارد، ممالک بزرگ را اداره مـی‌کند» و در ادامـه، ضمن دعوت مسلمـین بـه اتحاد، بـه مسئله فلسطین و کشمـیر پرداخت و سپس مسئولیت روحانیون را درون امر تبلیغ و مبارزه متذکر شد. بعد از سخنرانی بـه ایشان گفتم: «انتظار داشتیم حرف‌های پرحرارتی بزنید». فرمود: «شرایط نجف خیلی مساعد نیست».

در کلاس درس در ظاهر بحث‌های مستقل سیـاسی نداشتند، اما درون باطن تماس‌هایی از داخل و خارج با ایشان گرفته مـی‌شد. بـه ایشان پیشنـهاد کردم کـه هفته‌ای یک بار جلسه سیـاسی داشته باشد. فرمود: «هفته‌ای یک شب هست». پرسیدم: «کجا؟» فرمود: «شب‌های پنج‌شنبه منزل شماست» آن جلسات بسیـار حساس بود و مراجع تقلیدی همچون آسید عبدالله شیرازی و عده‌ای از قبیل ایشان یـا پایین‌تر از ایشان در آن شرکت مـی‌د.

گاهی اوقات حاج‌آقا مصطفی نیز درون جلسات خطابه و قلم شرکت مـی‌کرد.

ارتباط ما با بیت امام بسیـار زیـاد بود و روابط خانوادگی بسیـار نزدیکی داشتیم، به‌طوری کـه برخی فکر مـی‌د قوم و خویش هستیم.

پسرم مسعود، دوران دبستان را درون مدرسه‌های علوی و امام صادق(ع) گذراند و با حسین، پسر حاج‌آقا مصطفی و پسر آقای خویی همکلاسی بود. حاج‌آقا مصطفی زیـاد به خانـه ما رفت و آمد مـی‌کرد.

ایشان بسیـار مقید بود کـه بیت‌المال به‌درستی استفاده شود و حیف و مـیل نشود.




[هزاران مطلب نعمتی جویای حال مع مصدوم اس خوزستان]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 17 Jan 2019 02:33:00 +0000